سلام دوستان
می خوام امروز، سلام "یا حی و یا قیوم" و البته صد مرتبه، با یه شعر قشنگ از جناب حافظ تقدیمتون کنم.
راهی بزن که آهی، بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او، رطل گران توان زد
بر آستان جانان، گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد
قد خمیده ی ما، سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر، از این کمان توان زد
در خانقه نگنجد، اسرار عشقبازی
جام می مغانه، هم با مغان توان زد
درویش را نباشد، برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی، کاتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم، در یک نظر ببازند
عشق است و داد اول، بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت، خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل، بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی، مجموعه ی مراد است
چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت، زلف تو، وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی، صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن، کز شی و زرق باز آی
باشد که گوی عیشی، در این جهان توان زد...
غزل شماره ی ۱۵۴
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: