نهانخانه ی دل
نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 7 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

پرده، اندكي‌ كنار رفت‌ و هزار راز روي‌ زمين‌ ريخت.
رازي‌ به‌ اسم‌ درخت، رازي‌ به‌ اسم‌ پرنده، رازي‌ به‌ اسم‌ انسان.رازي‌ به‌ اسم‌ هر چه‌ كه‌ مي‌داني.
و باز پرده‌ فرا آمد و فرو افتاد.و آدمي‌ اين‌ سوي‌ پرده‌ ماند با بهتي‌ عظيم‌ به‌ نام‌ زندگي، كه‌ هر سنگ‌ريزه‌اش‌ به‌ رازي‌ آغشته‌ بود و از هر لحظه‌اي‌ رازي‌ مي‌چكيد.
در اين‌ سوي‌ رازناك‌ پرده، آدميان‌ سه‌ دسته‌ شدند.
گروهي‌ گفتند: هرگز رازي‌ نبوده، هرگز رازي‌ نيست‌ و رازها را ناديده‌ انگاشتند و پشت‌ به‌ راز و زندگي‌ زيستند.
خدا نام‌ آنها را گمشدگان‌ گذاشت.
و گروهي‌ ديگر گفتند: رازي‌ هست، اما عقل‌ و توان‌ نيز هست. ما رازها را مي‌گشاييم؛ و مغرورانه‌ رفتند تا گره‌ راز و زندگي‌ را بگشايند.
خدا گفت: توفيق‌ با شما باد، به‌ پاس‌ تلاشتان‌ پاداش‌ خواهيد گرفت. اما بترسيد كه‌ درگشودن‌ همان‌ راز نخستين‌ وابمانيد.
و گروه‌ سوم‌ اما، سرمايه‌اي‌ جز حيرت‌ نداشتند و گفتند: در پس‌ هر راز، رازي‌ است‌ و در دل‌ هر راز، رازي.
جهان‌ راز است‌ و تو رازي‌ و ما راز. تو بگو كه‌ چه‌ بايد كرد و چگونه‌ بايد رفت.
خدا گفت: نام‌ شما را مؤ‌من‌مي‌گذارم، خود، شما را راه‌ خواهم‌ برد. دستتان‌ را به‌ من‌ بدهيد. 
آنها دستشان‌ را به‌ خدا دادند و خدا آنان‌ را از لابه‌لاي‌ رازها عبور داد و در هر عبور رازي‌ گشوده‌ شد.
و روزي‌ فرشته‌اي‌ در دفتر خود نوشت: زندگي‌ به‌ پايان‌ رسيد.
و نام‌ گروه‌ نخست‌ از دفتر آدميان‌ خط‌ خورد، گروه‌ دوم‌ در گشودن‌ راز اولين‌ واماند. 
و تنها آنان‌ كه‌ دست‌ در دست‌ خدا دادند از هستي‌ رازناك‌ به‌ سلامت‌ گذشتند.

"از وبلاگ یکتا"

میم و حا...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.