نهانخانه ی دل
نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 8 / 12 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام

حالتون خوبه؟

این هم شعر جدیدم که تقدیمتون می کنم...

 

آن حرارت که ز تو بر دل ما بود، تبی بود، همین

آن سیاهی که ز زلف تو رها بود، شبی بود، همین

--

هر که آمد؛ ز هوا خواهی تو، نام و نشان داد به ما...

"عاشق" و "سوخته" و "دل نگران" هم لقبی بود، همین

--

رفتن ما به دل کوهِ جدایی همه اش کار خطا...!

رنگ کوه و غم و اندوهِ جدایی، سببی بود، همین

--

سببی بود که تو زخم به دلهای پریشان بزنی

پاسخ تو به دلِ سوختگان، بی ادبی بود، همین

--

ای رطب خورده چرا خورده ز دلدادن ما می گیری؟

یاد داری دل ما مطرب بزم طربی بود، همین؟؟؟

--

این که گفتی که نباید نگران حال و پریشان باشیم؛

همه اش قصه و افسانه و "منع رطبی" بود، همین...

--

حال در کنج نهانخانه به پایان زمان می نگریم

این هیاهو، همه اش، آه دلِ مضطربی بود، همین...

 

میم و حا...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.