نهانخانه ی دل
نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 16 / 11 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام

این هم یه متن ناچیز تقدیم به یک دوست...

 

و فراموش کردن!

ندیدن و ...

باز حکم دوباره ایست به مجرمی که تنها مانده

حکمی از دادگاه زمانه

و عادتی تکراری...

و حالتی دوباره از انتظار...

و گریه ی دوباره ی چشم...

.

.

.

سازها همنوای سوز زمستان می نوازند

ما هم می رقصیم و جهان هم...

یا می رقصیم از ساز ها و یا می لرزیم از سوزها...

همه می رقصند و زمان، بیشتر

 

جنب و جوش قلم و کاغذ از آنها بیشتر...

مثنوی و غزل و قصیده آمدند...

شب و ستاره و ماه و عقربه های ساعت هم، آمدند...

یواش یواش، عقربه ها، ترانه ی خود را آغاز می کنند...

در بیت آخر شعرشان، عدد 12 لبخند می زند

یکی می گوید، 12، همان لحظه ی دوباره ی صِفر است

آن دیگری می گوید، ساعت صِفر، همان لحظه ی عاشقیست...

.

.

.

ناز می کنند این عقربه ها، تا ما را به آن لحظه برساند...

.

و

.

و زمان به پایان می رسد...

 

میم و حا...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.