سلام دوستان
ببخشید که چند مدت غیبت داشتم و شعریو ارائه ندادم.
امیدوارم طاعات و عباداتتون مقبول درگاه خداوند قرار بگیره...
امروز یه قصیده براتون میذارم و امیدوارم نقایصش رو به بزرگیتون ببخشید...
جماعت! ای تمام آشنایان!
همه آیید بالای مزارم
-
اگر پایی برایم مانده باشد
به راه وصل او من می گذارم
-
به تابستان و پاییز و زمستان
غزل خوان نسیمای بهارم
-
ببینید آتش و دود کفن را...
که چون پروانه ای در سوز یارم
-
ببینید ابر بارانی در خاک
چنان پاییز دلتنگی ببارم
-
الا! بر پای این تنها بمانید
که جز یادی ز خوبانم ندارم
-
خجالت را ز خاک گور خوانید
که از روی نگاری شرمسارم
-
کمان ابروانی ماه من بود
هلالش را درون سینه دارم
-
به جای نام من بر سنگ بینید
بود نام خوش آهنگ نگارم
-
دگر امّید وصل او نباشد
مگر سویش رسد گرد و غبارم
-
به جای شعر رفتن، روی این قبر
فقط اوصاف او باشد شعارم
-
غروب و وقت دلتنگی ما شد
به یاد روی او در گیر و دارم
-
سلام آخرینم را به سویش
به باد صبح گاهان می سپارم...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: