آن ماه کز کنار دلم رفت، دیر رفت
صبح آمد و ماه یگانه به زیر رفت
نامد، مگر به قصد دل بی قرار من
آمد، ولی پای به راه کویر رفت
پایش به اشک شوق دل عاشقم گذاشت
نامش به روی دیده و کنه نفیر، رفت...
صیاد بود و قلب شقایق اسیر او
در پیش خارها بنشست و اسیر رفت
روزی به چشم غمزده ی ما کبیر بود
هی رفت و رفت و رفت، نهایت صغیر رفت
گفتیم جای تو وسط جنت خداست
نشنید و رو به سوی دل زمهریر رفت
گفتیم کل ثروت ما از برای تو
با خارکی ز شهر دل ما، فقیر رفت
گفتم اگر روی، ز تنم جان برون شود
سویم به خنده گفت، بمان و بمیر!!! رفت
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: