سلام دوستان
حالتون خوبه؟
یه شعر دیگه تقدیمتون می کنم و از خدای مهربون، شادی روز افزون رو براتون می خوام...
یادی ز چشم می کنم و یادی از شراب
یاد از بنفشه می کنم و یادی از گلاب
--
یاد هوای تازه و کوه و بهانه ها...
یا آرزوی وصل، که شد نقشه ای بر آب
--
از بیستون و تیشه ی فرهاد گفته اند
من یاد اشک خود کنم و سینه ی کباب
--
یاد شب و ستاره و ماه و خیال تو
یاد ستیز چشم من و اشک و ماهتاب
--
یادی ز صبح وصل و امیدی به رنگ سبز
یاد نگاه خیره و سر مست آفتاب
--
یادی ز گیسوان تو و پیچشش به باد
یا تار مویی از تو که از وهم شد به تاب
--
رخ می نمودی و قلب مرا به اشتیاق...
نفرین به آنکه چهره ی تو برده در نقاب
--
از آن زمان، به حالتم از پرسشی، چرا...؟؟؟
پنهان نموده ای رخ خود؟ باز گو جواب...
--
آن آرزو که در پس دیدار بودمان
حالا محال گشته و بر چشمها، سراب
--
من انتظار رحلت از این خاک می کشم
یا رب بدار حاجت این خسته مستجاب...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: