نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 5 / 4 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام عزیزان مهربون

حالتون خوبه؟

لازمه میلاد امیرالمومنین، حضرت علی علیه السلام رو هم خدمتتون تبریک بگم و آرزو کنم که هممون در پرتو عنایت های اون حضرت قرار بگیریم...

امیدوارم شاد باشین و دیگران رو هم شاد کنید.

امیدوارم گم نشید و دست گم شده ها رو هم بگیرید...

یه غزل دیگه از خودمو تقدیمتون میکنم و به خاطر ضعف های احتمالیش، قبلا ازتون عذر میخوام.

 

مُحرم و حاج، دل من، به اِحتجاج، دل من

بر سَر بخت زد به کین، چوبِ حراج، دل من

 

چشم و نگاه دیدم و سایه ی ماه دیدم و

گشته به دیدار رخِ تو، هاج و واج، دل من

 

بی که سری نمانده ام، بال و پری نمانده ام

شکوه به کوهسار را، داده رواج، دل من

 

ناله ز نام می زنم، شُرب حرام می زنم

بلبل نالان گل و سبزه و کاج، دل من

 

حُکم، دل افتاده کنون، بازی ماست، در جنون

شاه دلی و آس آن، برده ی خاج، دل من

 

خواهش من، نی ز تو ام، گوش به نجوای تو ام

از دل تو در طلب است و احتیاج، دل من

 

بر سر بحث عاشقی، صبر نما دقایقی

کشمکش است و طرب است و التجاج، دل من

 

شاه تویی، گدا منم، گوش تویی، صدا منم

داده به شه، زندگی و باج و خراج، دل من...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 31 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام...

شرمنده ی دوستای خوبم هستم که اینبار، شعرم، غمگینتر از همیشست و امیدوارم شادی مدام رو تو زندگیتون شاهد باشین...

 

غربت، سکوت، قبر، نگاه بهاره ای

ماهی، کویر، تشنه، پی راه چاره ای...

قبری به عمق سوز دل بی پناه من

سقفش به انتظار گِل و سنگ خاره ای

مادر، پدر،شیون و زاریّ بستگان

یارم ولی، بهت زده، در کناره ای...

کم کم همه ز مقبره ها دور می شوند

رنگ غروب و فرصت وصل ستاره ای

خروار خاک، روی سنگ لَحَد، آسمان سیاه...

بالای این سیاهی وحشت، نظاره ای

من زیر خاک و زیر قدمهای یار خود

آغاز میکند سخنش، با اشاره ای...

مبهوت، اشک خاطره ها، روی گونه اش

هر روز، فال حافظ و شب، استخاره ای

نجوا، سکوت مقبره ها، یار، بیقرار

رودی روان، از نگهِ اشکباره ای

یادی ز کوهسار و هواهای تازه اش

یاد نگاه من به رخ ماه پاره ای

کم کم، به خاک رفتن من، از سرش برفت

دیگر نماند، دلبرکی، غمگساره ای

منکر، نکیر، وقت سوال و جواب شد

اینجا کجاست؟ آه مهیب و شراره ای...

تنهایم و رنگ ز رخسار رفته ام

از کف برفت، بخت و مجال دوباره ای...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 31 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان عزیز...

عذر منو بپذیرید به خاطر غیبت چند روزم...

شعر جدیدمو تقدیم میکنم به شما و امیدوارم با نظراتون کمکم کنید برای بهتر شدن اشعارم.

 

قصه ها هست پس شرح پریشانی ما، می دانی؟

شرح مجنون و غم لیلی و حیرانی ما، می دانی؟

تو چه دانی ز غم ما و هواداری چشمان نگار؟؟؟

ماجراهاست به یک بوسه ی پنهانی ما، می دانی؟

مطلع هر غزلم را سخن نام نگارم جای است...

بهر یار است همه شعر و غزلخوانی ما، می دانی؟

فارغ از بال و پر خود شدن و سوز دل و شعله ی شمع

همه پروانه ی او گشتن و ویرانی ما، می دانی؟

همه را صحبت دلدادگی ما بُوَد و ناز بُتان...

نکته ای از دل بشکسته و بارانی ما، می دانی؟

راهِ ناممکن وصلش، به خطرهای فراوان رفتیم

سختی راه وصال و دل طوفانی ما، می دانی؟

آمدم، آمده ام نور تو را مشعل جان گردانم...

تو کرامات شب و محفل نورانی ما، می دانی؟

ای بهاران دل و مایه ی امّید دلِ عاشق ما

لحظه ی بی تویی و حالِ زمستانی ما می دانی؟

فاش گو...! این همه دیوانگی و حالت مهجوری ما...

از دل مضطرب و بی سر و سامانی ما میدانی؟

قاتل جان دو صد عاشق دلباخته ی سوخته دل...

جرم این خبط عیان، از دل زندانی ما می دانی؟

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 26 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

هستم به باد می رود

هستان به باد می رود

بر باد چنگ گیسویت

زلفان به باد می رود

 

بر آتش تو بی نشان

من آتش آتشفشان

با این حرارت یک جهان

آسان به باد می رود

 

من می روم بر خان تو

چشم من و دستان تو

هستی ما با دست تو

یک آن به باد می رود

 

آوای محشر ساز شد

دستان خالی باز شد

رویای پوچ عشق از

دستان به باد می رود

 

حرمت بدار این اشک را

این غمگسارین اشک را

اشک جدایی گوشه ی

چشمان به باد می رود

 

غوغای قلب و جان من

سوز دل نالان من

از سوز دل بین عشق را

نالان به باد می رود

 

تَرکم نما، ترکم نما

یا بشنو و درکم نما

کز کفر چشم مست تو

ایمان به باد می رود

 

باز آ دمی بر سفره ام

نانی بده، دیوانه ام

با نان مهرت روز و شب

دندان به باد می رود...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 26 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

من غزلها می سرودم، تا به خوبیها رسم

آمدم تا بر سرای خودستاییها رسم

در میان بزم خوبان، غم نصیب جان ماست

با غم خود میروم بر بزم شادیها رسم

باقی از روی تو بودم، باقی رویای تو

از جهان پر می کشم تا سوی فانیها رسم

کاش می مردم نمیگفتی حروفی از جفا

راه مجنون میگرفتم، تا به لیلیها رسم

یکّه و تنها و مهجور و غریب و بی نوا

بر خرابات آمدم تا پای صوفیها رسم

شاپرک وارم به گرد شمع هجرت در گداز

بال سوزد تا به حسرتگاه ماهیها رسم

در گرفتاریّ زلفت، جایگاهم خاک شد

با هواخواهی چشمت، بر هوائیها رسم

ساده بود آن بار اول، دیدن رخسار ماه

بر رخ مهتاب ماندم، تا به سختیها رسم

غمگساریّ نگاهت، سحر مادام من است

رهنمون از عرش کردی، سوی خاکیها رسم...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 26 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای خوب من

امیدوارم چهارشنبه ی خوبی و سپری کنید و من رو از دعای خیر خودتون سرشار...

امروزم یه شعر جدید براتون می ذارم و آرزومه که مقبول دلهای مهربونتون بشه

 

دیشب ز غمت، به چشم من، خواب نرفت

گویی که به پشت ابر، مهتاب نرفت

دیدم که مه و زهره چه عاشق گشتند

مهتاب نشست و زهره بی تاب، نرفت

هر بار زدی دست جفا بر جگرم

از شوق وصال، از دلم، تاب نرفت

رویت ز برم رفت و غمت ماند به دل

دریا ز کفم رفته و مرداب، نرفت

تو لایق اربابی و من دربدری

اینبار، گدا رفته و ارباب نرفت

از شوق وصال تو همه مست شدیم

از چشم خمار ما، ولی، آب نرفت

از لعل لبت، مستی جان حاصل شد

جان رفت ز تن، باده ی نایاب، نرفت...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 24 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای خوبم

تو نظرات دیدم که یکی از عزیزان، اعتراضی به حالت غمناک شعرام داشت...

نمیدونم چی باید بگم... نهاد آدما، بر اساس 2 عامل ایجاد شده:

1. عقل

2. قلب

بعضی از آدما، عاقلی می کنن در عین عاشقی

بعضی آدما عاشقی می کنن در عین عاقلی

بعضی آدما، عقل محض هستند و بعضیای دیگه تماما قلب

واسه قرار گرفتن توی هر کدوم از این دسته بندی ها، اتفاقات و مناسبات و مراودات هر کس، نسبت به پیرامون اون فرد، نقش تاثیر گذار و مهمی داره و جبر ایجاد شده ای هم باعث حالت های من شده و از این رو، هر چی که من در قالب ابیات تقدیمتون می کنم، متاثر از اون پیرامون جابرانست...

امیدوارم که همتون، سرشار از امید و زندگی باشید...

امروز هم اولین روز ماه رجبه و کاش، گردش روزگار، رقم زننده ی این باشه که ما هم از رجبیون باشیم و از سرفرازان عرصه ی محشر عظیم خداوند...

امروز میلاد امام علم و عمل آل محمد هم هست

من هم میلاد امام باقر علیه السلام رو به همه ی شما تبریک میگم و امیدوارم هممون مورد عنایت اون حضرت قرار بگیریم...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 24 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

من از همتون عذر میخوام که این شعر جدیدم هم مایه هایی از تنهایی و غم رو تو خودش جا داده...

 

به چنگ گیسوان تو، اسیرم من، اسیرم من

نهایت پیش چشمانت، بمیرم من، بمیرم من

منم مجموعه ای از هجر و محنت، ماتم و غربت

شبیه قطره ی اشکی، حقیرم من، حقیرم من

تو و چشمان مست تو، تمام ثروت عالم

جدا از چشم مست تو، فقیرم من، فقیرم من

بود نامت به نای من، قنوت و ربنای من

برای گفتن نامت، نفیرم من، نفیرم من

نگارا! زیر پای تو، سرِ ما و رضای تو

بزرگا! پیش پای تو، صغیرم من، صغیرم من

اگر رندی ز سر گیرم، غلامیّت به سر گیرم

اگر گردم غلام تو، امیرم من، امیرم من

تمام آرزوی من، بود یک گوشه ی چشمت

نهایت پیش چشمانت، بمیرم من، بمیرم من...

 

میم و حا...

 

 

نوشته شده در تاريخ 23 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

اگه اجازه بدین، امروز هم یه شعر جدیدمو تقدیم دلهاتون کنم...

امیدوارم خوشتون بیاد...

 

دور از تو و از گیسو و دور از سر کویَت

در حسرت آنم که نبینم گل رویت

صد حادثه ام در ره دیدار تو افتاد

رحمی بنما بر پسر حادثه جویت

چون مِهر تو شد بر دل ما، فاصله ها رفت

احسنت به مهر تو و رفتار نکویت

تا چشم تو دین من و ابروت دلم برد

ناچار زدم چنگ به یک تارک مویت

با شعله ی نی، عزم نوا کردم و بی تاب

از نای تو بشنیده ام آوازه ی هویَت

گل واژه ی نام من و نام تو و یک راز...

بر کس منما نامه و اسرار مگویت...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 23 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

شعری حقیر، تقدیم به دلهای بزرگ شما دوستان...

 

غریبیَم به که گویم، که یار هم تنهاست

بیا بیا مه تابان، بهار هم تنهاست

برای آینه بودن، دلی نمانده دگر

به روی آینه هامان، غبار هم تنهاست

به راه کوی دل تو، سواره در سفرم

به قصد دیدن رویت، سوار هم تنهاست

بگفته ام به دل خود، حدیث شرح وصال

در این روایت ماتم، نگار هم تنهاست

به تیر چشم سیاهت، چه خوش زدی صیدت

کنار چشمه ی چشمت، شکار هم تنهاست

به گیسوان تو مرغ خیال ما محصور

در اوج بی کسی ما، حصار هم تنهاست

به سوی تو به شمال و جنوب، راهم نیست

نگاه ما به یمین و یسار هم تنهاست

نوای نام تو ناقوس نای ما گشته

کنار نای گرفته،سه تار هم تنهاست...

 

میم و حا...

 

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.