نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 15 / 6 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

خورشیدی و تابندگی می خواهم از تو

حالی برای زندگی می خواهم از تو

--

بیتی برای سنگ قبری جنس مهتاب

شعری برای سادگی می خواهم از تو

--

بدری برای کشتن خویشم عطا کن

قدری برای بندگی می خواهم از تو

--

روزی که مست مست مست مست مستم

پیمانه ی خمّارگی می خواهم از تو

--

شمعی برای سوختن همچون شهیدان

چون کهفیانت خفتگی می خواهم از تو

--

هم خانه ای در عمق خاک حسرت و درد

هم لذت آوارگی می خواهم از تو

--

دوری ز شهر عاقلان و بت پرستان

یا فرصت دیوانگی می خواهم از تو...

 

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 14 / 6 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

بدون مقدمه، شعر جدیدمو تقدیمتون می کنم...

 

نام ما بردی ز یاد

گیسوانت روی باد!

بخت ما، راهی نداد

در بیابان اوفتاد

---

پا به بی راهی نهاد     ای نسیم بامداد

---

روزها گردید شب

شوق پرواز و طرب

از سبویی در طلب

عاشقان در تاب و تب

---

با خیالی شادِ شاد     ای نسیم بامداد

---

چشم ما و یاد خواب

خوابهایی چون سراب

یاد چشمِ آفتاب

عشقبازیهای ناب

---

راه بر میخانه داد     ای نسیم بامداد

---

رقص چون پروانه ای

خنده ی دیوانه ای

بر عروس خانه ای

خانه ی ویرانه ای

---

در هجوم گردباد     ای نسیم بامداد

---

شور لبخندی ز یار

بر درختی بی بهار

بر غروب کوهسار

یاد چشمی در غبار

---

تیر بر قلبی نهاد     ای نسیم بامداد

---

حرفهای این و آن

در میان کاروان

یاد مرداد و خزان

یاد ما و رفتگان

---

دور گشتن از مراد     ای نسیم بامداد

---

روزها در یاد ماه

شب کنارش پا به راه

یاد یوسف، قعر چاه

یاد غوغای نگاه

---

دل خراب آباد باد     ای نسیم بامداد

---

کاش آید یار ناز

سوی او ما در نیاز

دل پر آشوب است باز

پر ز سوز است و گداز

---

قبر و تابوت و معاد     ای نسیم بامداد

---

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 13 / 6 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

ببخشید که چند مدت غیبت داشتم و شعریو ارائه ندادم.

امیدوارم طاعات و عباداتتون مقبول درگاه خداوند قرار بگیره...

امروز یه قصیده براتون میذارم و امیدوارم نقایصش رو به بزرگیتون ببخشید...

 

جماعت! ای تمام آشنایان!

همه آیید بالای مزارم

-

اگر پایی برایم مانده باشد

به راه وصل او من می گذارم

-

به تابستان و پاییز و زمستان

غزل خوان نسیمای بهارم

-

ببینید آتش و دود کفن را...

که چون پروانه ای در سوز یارم

-

ببینید ابر بارانی در خاک

چنان پاییز دلتنگی ببارم

-

الا! بر پای این تنها بمانید

که جز یادی ز خوبانم ندارم

-

خجالت را ز خاک گور خوانید

که از روی نگاری شرمسارم

-

کمان ابروانی ماه من بود

هلالش را درون سینه دارم

-

به جای نام من بر سنگ بینید

بود نام خوش آهنگ  نگارم

-

دگر امّید وصل او نباشد

مگر سویش رسد گرد و غبارم

-

به جای شعر رفتن، روی این قبر

فقط اوصاف او باشد شعارم

-

غروب و وقت دلتنگی ما شد

به یاد روی او در گیر و دارم

-

سلام آخرینم را به سویش

به باد صبح گاهان می سپارم...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 2 / 6 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

سیزدهمین روز از ماه بخشش خداوند رو داریم تجربه می کنیم.

کاش به برکت نزدیک شدن به نیمه ی ماه خدا و نشستن سر سفره ی شادی امیر المومنین و حضرت فاطمه و قدوم مبارک امام مجتبی، بتونیم گرد و خاک پر از گناه آیینه ی دلمونو پاک کنیم و با قلبی زلال به استقبال شبهای قدر و تقدیر خدا بریم...

امروز هم شعر جدیدمو براتون قرار می دم و امیدوارم خوشتون بیاد...

 

اشکی که ز گوشه ی دو چشمی جاریست

از حسرت دوری از رخ دلداریست

{}

بر هر چه که بنگرد، چه شام و چه سحر

ردّی ز رخ و زلف و نگاه یاریست

{}

امّید وصال و دیدگان، چون رویا

اما غم و درد دوریت، بیداریست

{}

بنگر به دل ما و صدای باران

یک سال تمام، کار ما، غمخواریست

{}

گر قسمت ما، دور شدن از بر توست

ماندن به جهان گذران، بی کاریست

{}

منصور چه خوش ترک جهان کرد و رسید

این سر به امید چشم و زلف و داریست

{}

در خانه ی خاک هم به یادش هستم

بر سنگ لحد، تابلوی رخساریست

{}

بر سنگ نویسید همیشه تنها

این! رفته به جام باده و خمّاریست

{}

بر سنگ نویسید هنوز از داغی

در سوز و گداز و اشک و آه و زاریست

{}

چنگی که به خاک می زند، بی تابیست

پایی که به خاک می کشد، ناچاریست...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 1 / 6 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان عزیز

حالتون خوبه؟

از سفره ی رمضان خداوند چگونه بهره مند شدید؟

امیدوارم که طاعاتتون قبول شده باشه

امروز، اولین روز ماه شهریور 1389 رو با یه دوبیتی آغاز می کنم و امیدوارم به زودی، تحولی بزرگ و مثبتو تو زندگیتون تجربه کنین...

 

پایت شکوفه ی دل ما را شهید کرد

درد عمیق هجر رخت را شدید کرد

 

بی اعتناییت به غم و اشک و آه ما

روی سیاه خار مغیلان سفید کرد

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 31 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

اگر سالی ز رخسار تو دورم

صبورم من، صبورم من، صبورم

)(

اگر شمعی و بال و پر بسوزی

تنورم من، تنورم من، تنورم

)(

دگر دیر است، دانستم به عشقت

قصورم من، قصورم من، قصورم

)(

ز تاریکی مگو، جانم فدایت!

ز نورم من، ز نورم من، ز نورم

)(

به جان، شرط وصالت بود روزی

جسورم من، جسورم من، جسورم

)(

ز زیبایی مگو، دیر است دیگر

که کورم من، که کورم من، که کورم

)(

خداوند دلم هستی، چو موسی...

به طورم من، به طورم من، به طورم

)(

شدم کفر تمام و جای قرآن

زبورم من، زبورم من، زبورم

)(

دگر دیوانه ی پروانه هایم

شعورم من، شعورم من، شعورم

)(

برون هیچم برای عشقبازی

درونم من، درونم من، درونم

)(

چو طومار غم مجنون و لیلا

قطورم من، قطورم من، قطورم

)(

اگر روزی دوباره وصل آید

سرورم من، سرورم من، سرورم

)(

به جز نازت، به کل نازداران

غرورم من، غرورم من، غرورم...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 31 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

    آن ماه کز کنار دلم رفت، دیر رفت

    صبح آمد و ماه یگانه به زیر رفت
 
    نامد، مگر به قصد دل بی قرار من
    آمد، ولی پای به راه کویر رفت
 
    پایش به اشک شوق دل عاشقم گذاشت
    نامش به روی دیده و کنه نفیر، رفت...
 
    صیاد بود و قلب شقایق اسیر او
    در پیش خارها بنشست و اسیر رفت
 
    روزی به چشم غمزده ی ما کبیر بود
    هی رفت و رفت و رفت، نهایت صغیر رفت
 
    گفتیم جای تو وسط جنت خداست
    نشنید و رو به سوی دل زمهریر رفت
   
    گفتیم کل ثروت ما از برای تو
    با خارکی ز شهر دل ما، فقیر رفت
   
    گفتم اگر روی، ز تنم جان برون شود
    سویم به خنده گفت، بمان و بمیر!!! رفت
 
 
میم و حا...
نوشته شده در تاريخ 30 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

آرزومند قبولی طاعات همه ی شما عزیزان هستم و امیدوار به بخشایش خداوند...

شعر جدیدیو تقدیمتون می کنم که امیدوارم رضایت شما رو جلب کنه...

 

سر گشته و عاشق

دنبال حقایق

دل غرق تمنا

دل محو شقایق

--

درمانده به صحرا

آواره ی هر کو

افتاده به دریا

بی ساحل و قایق

--

محمل به بیابان

چون گیسوی بر باد

در همهمه ی باد

گم کرده سرادق

--

در کوه چو فرهاد

در حسرت شیرین

با چشمه ی گریان

با ناله ی صادق

--

شادم که نیازم

نازی و سکوتی!

من اشکم و شمعم

ها هایم و هق هق

--

یک سال به زاری

افتاده کناری

هر لحظه چو عمری

بی تاب دقایق

--

چون شعله و نی ها

نی آتش دل ها

آسوده نخواهم شد

آسوده و فارق

--

مجنون همه عالم

منصور همه دار

در جستجوی ماه

در مغرب و مشرق

--

طاعت به رخ او

در سجده به سویش

چون شاه و گدایان

چون بنده و خالق

--

در حسرت باران

باران نگاهی

دنبال حقایق

سر گشته و عاشق...

 

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 26 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای عزیزم

امروز 26 مرداد 89، شعر جدیدمو تقدیمتون می کنم...

 

ز تو می خواهم ای ماه

سکوت و آهم ای ماه

--

به راه عشقبازی

پر از بیراهم ای ماه

--

فدای اشک شمعم

فدای ماهم ای ماه

--

گهی یوسف ترینم

گهی هم چاهم ای ماه

--

گهی کوهی به فرهاد

شدم، جانکاهم ای ماه

--

گهی چون آتش عشق

به جان کاهم ای ماه

--

گهی زاغه نشینم

گهی هم شاهم ای ماه

--

گهی خورشید تابان

گهی چون ماهم ای ماه

--

گهی دریای رافت

گهی خونخواهم ای ماه

--

گهی آهو به صحرا

گهی روباهم ای ماه

--

گهی در آسمانم

گهی کوتاهم ای ماه

--

به ساحل ساربانم

به یم، همراهم ای ماه

--

به وقت بت پرستی

عبادالهم ای ماه

--

بتی در سینه دارم

پرستشگاهم ای ماه...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 24 / 5 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستای عزیزم...

امیدوارم حالتون خوب باشه و وجودتون خیس از بارون رحمت رمضان شده باشه...

بارونی که از ابر رافت و حکمت خداوند جاری میشه و میاد تا تمام تیرگیها و زنگارهای آیینه ی وجود ما رو پاک پاک پاک کنه...

شعر جدیدمو که بعد از سحر امروز گفتم، تقدیمتون می کنم...

 

آسمان بی تاب و مه خواب و غم مجنون و لیلی، بی حساب

طاقت دوری تمام است و غروب و ماه و سالی بی حساب

--

ناله ی پروانه ای در گوش و اشکی بر مزار شعله هاست

آه شمعی در دل و سوز و گداز و شرح حالی بی حساب

--

آرزوی دیدن رخساره ی کوهی که جانها می گرفت

آرزوی خواب یار و دست ما، فرض محالی بی حساب

--

آرزوی خواب رویی، آبرویی، خواب چشمی، ابرویی

آرزوی خواب مویی، نیک خویی و کمالی بی حساب

--

خواب یک شب دیدن ماه تمام و قلب گیسویی به باد

خواب عمری در کنار باده ی ناب و وصالی بی حساب

--

یاد دارم وعده هایی از زمین و آسمان و ابر و باد

یاد دارم در نهادی، خنده ها و قیل و قالی بی حساب

--

یاد دارم فرش پایی بودم و خوش بودم و رویم به خاک

یاد دارم غنچه های بیت ها، چون نقش قالی، بی حساب

--

یاد دارم طالعی را کز وجود نازنینی می نمود

یاد دارم شعر حافظ، بیت ها و حال و فالی بی حساب

--

یاد دارم تازگی را، گرمی مرداد و های و هوی را

یاد دارم برگ خشک و فصل پاییز و نهالی بی حساب...

 

میم و حا...

 

 

 

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.