نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 14 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

تا حالا کسی به این فکر کرده که تو یه دنیای شیشه ای داره زندگی میکنه؟

حالا چرا اینو می پرسم؟ چون جوابش، ما ها رو از خیلی از خطاها و اشتباهات در حق دیگران دور میکنه...

چطور؟؟؟

میگم براتون:

اگه هر کدوم از ما، با اعتقاد قلبیمون، باور داشته باشیم که تو یه دنیای شیشه ای داریم زندگی میکنیم، دیگه به خودمون اجازه ی پرتاب کردن کوچکترین سنگی رو به طرف دیگران نمیدیم.

چون اولین چیزی که خواهد شکست، دنیای شیشه ای خودمونه...!

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 14 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

یکی تو راست میگی، یکی پینوکیو

یکی تو مهربونی، یکی خرس مهربون 

یکی تو قشنگ راه میری، یکی تنسی تاکسیدو

یکی موهای تو قشنگه، یکی موهای آنشرلی

یکی خونه شما قشنگه، یکی خونه مادر بزرگه

یکی تو سفیدی، یکی سفید برفی

یکی گوشهای تو قشنگه، یکی گوشهای زی زی گولو

یکی تو خوشگلی، یکی پلنگ صورتی

یکی تو زبلی، یکی ملوان زبل

یکی ما دوتا با هم خوبیم، یکی تام و جریi!i!

 

ای بابا!!!

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 14 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |
 

بهترین دوست اگه نیستی، لااقل بهترین دشمن باش،

غمخوارم اگه نیستی، لااقل بزرگترین غمم باش،

هرچه هستی بهترین باش،

چون بهترین ها همیشه در خاطر می مانند،

پس در خاطرات بدم بهترین باش

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 14 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

۱.اگه اولش به فکر آخرش نباشی، آخرش به فکر اولش می افتی.

۲.لذتی که در فراق هست، در وصال نیست! چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بیم فراق!

۳.آغاز کسی باش که پایان تو باشد.

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 14 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

اول عذر می خوام بخاطر غیبت 2 روزم...

ایراد از شبکه بود...

حالتون خوبه...

بیاین امروز یه آمین به دعای زیر بگیم...

" اللهم اشفع کل مریض"

---------- آمین ------------

 

آخه خودم بعد از سالها سرما خوردم و خبردار شدم خیلی دیگه از دوستان هم مبتلای به این گرفتاری...

خدا هممونو روحا و جسما شفا بده...

امروز می خوام یه شعر دیگه از خودم و براتون بذارم و منتظر نظرتون هستم...

 

دل قدح نوش نگاه تو بود

ناله همسنگر آه تو بود

دولتی نیست در این دل، بنگر

مگرم پای به راه تو بود

ناله ی هر شب من هم تنهاست

سر این خسته، به چاه تو بود

عالمی کشته ی خورشید دلم

لیک او در پی ماه تو بود

فقر و ثروت، همه را دیده ام و...

چشم بر مکنت و جاه تو بود

گریه ام سوخت دل و منتظرِ...

خنده ی گاه و به گاه تو بود

بت پرستی و قدح نوشی ما

بنده ای کو که اله تو بود؟

نقشه ی سبز و سفید دل ما

قلم سرخ و سیاه تو بود

رخ ما مات سواران تو و...

حشمت و غمزه ی شاه تو بود

کفر ما از سر گیسوی تو بود

آتش دل ز گناه تو بود

من هوا تازه کنم با نفست

آه این خسته پناه تو بود...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 11 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام

سلام اولین روز هفته ی من به همه ی دوستای خوبم

خوبین؟

شاد باشین...

اول هفته میخوام یه شعر دیگه از خودم و براتون بذارم و امیدوارم خوشتون بیاد...

 

آشنا ترین تویی و مبتلا ترین منم و

بی وفا ترین تویی و با وفا ترین منم و

     در نهاد سینه ی ما، شاه با گدا جمعند

     شاه برترین تویی و سائل غمین منم و

سوت آشنای کسی می شود به جان آواز

صوت دلنشین تویی و ناله ی حزین منم و

     دلبرا بگو با تو، از چه در سخن گویم؟

     یار بی قرین تویی و بی ادب ترین منم و

با نوای جانانه، از هوای تازه بگو

صبح اولین تویی و شام آخرین منم و

     صوفی خراب آباد، اینچنین سخن می گفت

     آتش زمین تویی و آب بر زمین منم و

گیسوان تو بر باد، آبروی من بر باد

باد فرودین تویی و باد آذرین منم و

     کوهسار ما بی تو، کوهسار غربت بود

     مشک ناب چین تویی و یار اینچنین منم و

لیلی جهانی تو، کو به کو گرفتاران...

یار مهجبین تویی و دربدرترین منم و...

         دربدرترین منم و...

              میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 10 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

بعضی وقتا فکرایی میاد تو سرمونا...!

دیدین؟

جمعه عصر،بعد از یه روز جذاب و شیرین، به این فکر افتادم که اگه مدیریت زمان این عالم دست من بود چی می شد و چه کارها که نمی شد انجام بدم...

اول از جمعه بگم...

جاتون خالی، با برو بچ رفتیم کوهسار. پارک کوهسار که بالای شهران قرار داره...

نمیدونین وقتی به آلاچیق خاطره انگیز خودم رسیدم، چه احساس سرشاری بهم دست داد...

یاد داری کوهسار عشق را...

داشتم فکر می کردم که با داشتن مدیریت زمان، چه فرصتهای بی نهایتی که نصیبم نمی شد...

به یاد حرف بزرگی افتادم که می گفت:

" اگر زمان در دستان من بود، لحظات اندک با یار بودن را چنان به درازا می کشاندم که اندک فرصتی برای بی کسیم باقی نماند..."

و هر کدوم از ما که با افکار مختلفمون، از این فرصت مدیریت زمان، به طرق مختلف استفاده می کنیم...

به هر حال، این موضوع امکان پذیر نیست...

نمیشه آقا جان، نمی شه... ولی اگر می شد چی می شد...

اینم چند تا عکس از جایی که رفتم...

 

 

 

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

میم و حا...

 

نوشته شده در تاريخ 9 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام به همه

خوبین انشا الله؟

شکر خدا...

چرا آدما انقدر لجبازن؟

چرا حاضرن هزاران تناقض و پارادوکس خود ساخته رو همزمان تو زندگیشون تحمل کنن، ولی از مواضع اشتباهشون کوتاه نیان؟؟؟

چرا آدما اینجورین که مثلا یه زجریو ۵ سال تحمل می کنن و وقتی سرشون به سنگ می خوره، به چه کنم چه کنم میفتن و مدتی تو ملامت و سلامت سپری می کنن و دوباره یه ۵ سال اشتباه دیگه؟؟؟

آخه چرا؟؟؟

چرا همیشه قصه ها به سر می رسه، ولی کلاغ بخت برگشته ی قصه ها به لونش نمی رسه...

آقایون، خانوما، بیاین تصمیم بگیریم...

تصمیم بگیریم که تو اولین قصه ی زندگیمون، کمک کنیم و این پرنده ی بیچاره رو به لونش برسونیم...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 8 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

این دو بیتی و قبلا گفتم، ولی الان واسه اولین بار رونمائیش میکنم...

 

هان ای نی من های من از ناله ی توست

 

این کنج خرابات دلم خانه ی توست

 

                    این داد ز بیداد کشیدن ز چه روست؟؟؟

    

                    این تندی و اعتدال بر پایه ی توست...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 8 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

این آخرین شعریه که گفتم.

امیدوارم به دلتون بشینه...

 

یک شعر کبود، می سرایم امشب

     چون رنگ غزل نشد برایم امشب!

در اول کار از جهان می گویم

     از کوه غم و صحن و سرایم امشب

ای کاش ز عشق می سرودم هر شب

     تا از غم هجر تو، درآیم امشب

از دوری تو ضعیف شد قلب و تنم

     چون از پس این ضعف، برآیم امشب؟

خوش بود اگر خواب تو را می دیدم

     وای! از غم تو، نوحه گر، آیم امشب

بی مسئله نیست دوری و هجرانت

     بی مسئله نیست بی سر، آیم امشب

این زندگی ابری من می بارد

     با سوز دل و قلب، گر آیم امشب

مرغ دل مرد زدوری نگار

     با چشمه ی چشم و بی پر، آیم امشب

با حال و هوای تازه و باغ و چمن

     گو کیست که از غمش در آیم امشب...

 

میم و حا...

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.