نهانخانه ی دل
ای برده امان از دل عشاق کجایی...
نوشته شده در تاريخ 3 / 3 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

دوستای خوبم، حتما خیلیاتون میدونید که من هر پنج شنبه، واسه امور کاری، راهی قم می شم و اگه فرصتی دست بده، به حرم منور کریمه ی اهل بیت هم سری می زنم...

تو همین ارتباط، مثنوی زیر و گفتم و هدیه می کنم به همه ی دوستداران حضرت معصومه...

اگر خوشتون اومد، نظر یادتون نره...

 

باز روز ششم هفته و باران نگاه

باز خورشید، پی همدم خود، حضرت ماه

باز روز ششم هفته و مرغ سحری

و دل مضطرب و مثنوی دربدری

باز هم خاک زمین، دربدر قامت یار

باز روز سفر و حسرت دیدار نگار

باز روز ششم و رو به رخ او به نماز

طلب ناز حبیبان، همه ی راز و نیاز

بعد از رخصت یار و دل بارانی ما

دل لیلا شده مجنون غزل خوانی ما

سوی محشر، به سوی قم، حرکت با دل خون

شاید این دل شود آزاد ز زندانی چون

همه ی رندی خود را نهمی اول ره

تا که بیرون شومی با نظرش، از دل چه

حضرت عشق در آنجاست، اگر بار دهد

گوشه ی چشم شفاعت به دل زار دهد

دل خسته، به حرم پای نهم با خجلت

گوییا کار تمام است، نباشد مهلت

بانویم! خسته به درگاه شما آمده ام

چنگ بر خان کرامات شما آمده ام

چه کند دست تهی هیچ ندارد حاصل؟

چه کند خسته ی ره، گریه کنان پای به گل؟

چه کند آه شرر باره ی جسمی خسته؟

چه کند خسته ی عاشق، به دو دست بسته؟

مددی بانوی من! باز کن این دست مرا

یا بگیر آبرو و جان مرا، هست مرا...

مددی بانوی من، عاشق عاشق گردم

در پناه کرمت، غرق حقایق گردم

ای کریمه! مددی، فانی راهت گردم

از جهان پر کشم و حرّ نگاهت گردم

بار الها! مددی، روز ششم دلگیرم

عاقبت در ره معصومه ی تو می میرم...

 

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 28 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

یه داستان واقعی:

هزاران سال قبل، پیداش کردن و یه اسم با مسما براش انتخاب کردن...

آدمای متمدنی که بعد از قرنها، پی به ارزشش برده بودن و برای تجلیل از اون و حفظ ارزش

بی انتهاش، در طول سالیان متمادی، هزاران جان گرامی و فداش کرده بودن که لگد مال آدمای حریص و سوء استفاده چی نشه.

جانها فدا شد تا اسم و رسمش حفظ بشه و به نسلهای آینده ی نور، منتقل بشه.

اما خودش هم می خواست حرفی بزنه و از خوش دفاع کنه. ولی هر بار که خواست لب درفشانش رو باز کنه و نغمه ی دلتنگی هزاران سالشو بازگو کنه و از اصل و نسبش بگه،

بیگانه ای پیدا شد و دود و آتش رو نثارش کرد.

با این حال، اون هنوز زندست و نفس میکشه.

هنوز زمزمه هایی زیر لب داره و درون متلاطمش فریاد زندگی رو به آسمونا بلند کرده.

فریادی که میگه:

من هنوز زنده ام. من خلیج فارس هستم و هنوز زنده ام...

من هنوز زنده ام...

 

تقدیم به پیکره ی صاف و دل عاشق خلیج همیشه فارس...

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 28 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان عزیز

امیدوارم هممون، یه فاطمیه ی سرشار رو پشت سر گذاشته باشیم و دعاهامون در حق همدیگه، مستجاب بشه...

امیدوارم، زلال تر از قبل، دلهامون باشه و بینا تر از گذشته، دیده هامون و بی انتها تر از قبل، گذشتهامون...

خوبین انشا الله؟

امروز، یه شعر ریتمیک و محاوره ای و تقدیمتون می کنم و منتظر نظرهاتون می مونم...

 

دیگه پرسیدن نداره، دردی که یکی دو تا نیست

دردی که دل و می سوزونه، دردی که تقصیر ما نیست

---

دل بود و نغمه ی عاشقونه، دلبر و سفره ی سفره خونه

فال حافظی که خوب میاد، آب تازه ی سقا خونه

---

اول صبحا صدای تو، وقت اذونا، دعای تو

کل زمینا و آسمون، برگ شقایق برای تو

---

هوای تازه و شادیامون، شیب کوهسار و بازیامون

ترس فراق و شادی وصل، پروانه ها و ماهیامون...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 25 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

این شعرمو تقدیم می کنم به بانوی عالم...

میخ در در کوچه ها و کربلا و نیزه ها

هر دو بر آل رسول و ناله ها و گریه ها

این یکی بر پهلو و پروانه ای بر گرد شمع

آن یکی بر آسمان، پیش نگاه بچه ها

این یکی را دید سبط اکبر آل نبی

آن یکی را یک سه ساله، از میان خیمه ها

در مدینه چادری خاکی میان شعله بود

کربلا را بین، میان شاپرکها، شعله ها

خون سینه در مدینه، سرخ کرده آسمان

سرخ کرده کربلا را، سوز و داغ سینه ها

در مدینه قطعه قطعه گشته قلب دخت دین

کربلا را...! در تمام دشت بینی قطعه ها

در مدینه مادری و کودکی را کشته اند

العزا! اینجا فراوان است از آن کشته ها

زینب ام المصائب هم میان کوچه بود

او در اینجا دید میخ و باز زخم کوچه ها...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 25 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام بر تو ای نور جاری از بهشت!
سلام بر تو ای روشنی سپیده‏دمان آرزو!
سلام بر تو ای شیرزن شیرزاد
سلام بر تو که پرنده‏های غریب، عاشق ناپیدایی‏اتند
سلام بر تو که دل‏های عاشق، گرفتار غریبی‏اتند
سلام بر تو که اذان‏ها، یادآور لحظه‏های حزن‏آورتند
سلام بر تو ای بانوی آفتاب!

سلام بر تو ای خاتون هجده بهار دلتنگی!
سلام بر تو ای خاتون دوازده بهار نور!
سلام بر تو ای خاتون ستاره‏های قطعه قطعه شده
سلام بر تو ای خاتون چشم‏های زخم دیده
سلام بر تو ای خاتون کوچه‏های عزادار بنی هاشم!
سلام بر تو ای خاتون خاک‏های پهناور سنگ و آفتاب و کبوتر!
سلام بر تو ای خاتون پنجره‏های غبار گرفته از غم
سلام بر تو ای خاتون دقیقه‏های باران ریز اشک و دلتنگی
سلام بر تو ای خاتون نور و آینه و فانوس

سلام بر تو و نفرین باد بر دستانی که تو را نشانه گرفتند
سلام بر تو و نفرین باد بر چشم‏هایی که از آتش دوزخ لبریز شدند
سلام بر تو و نفرین باد بر تازیانه‏های بی‏شرم
سلام بر تو و نفرین باد بر پنجره‏های قبیح آتش گردان
سلام بر تو و نفرین باد بر زبان‏های برخاسته از خاکستر
سلام بر تو و نفرین باد بر دامان ناپاک افسار گسیخته
سلام بر تو و نفرین باد بر سینه‏های سیاه برآمده از مرگ
سلام بر تو و نفرین باد بر هیزم آوران آتش گستر
سلام بر تو و نفرین باد بر روشن کنندگان داغ خاندان نبوت

اَیْنَ النّار الْحاطِمَهِ لِقاصِدِ اِحْراقِ بَیْتِ الْفاطِمَهِ؟

"از سایت محبان الزهرا(س)"

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 25 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

سلام دوستان

خوبین؟

احوال شما...

کاش همیشه خوب باشین. اصلا نیاز نیست انسانی، از خوب بودن روح و جسم یه انسان دیگه، به ورطه ی حرص و حالت ناراحتی بیفته.

باید همه آرزو کنیم، عمیقا دعا کنیم، که همه ی انسانها در کمال صحت و سلامت جسم و جان بسر ببرن و آرزو و دعای دیگران هم برای ما...

من وقتی حتی آرامش ظاهری و تو بعضی از دوستان می بینم، عمیقا آروم می شم و از خدا همیشه می خوام که این آرامش ظاهری، برای اون دوستم، تبدیل به آرامشی واقعی و همه جانبه بشه و آرزوی بزرگترم اینه که دوستان من هم همین آرزو رو برای من داشته باشن.

ولی نکته ای وجود داره...

اون نکته اینه که بعضی وقتا خیلی سخت میشه، این که در آشفته بازار دل خودمون، شادی دیگران رو ببینیم.

بعضی وقتا تحمل دیدن آرامش دوستامون، برای ما خیلی سخت میشه و واقعا مرد میخواد که دچار این آفت اخلاقی نشه...

مرد میخواد که تو اوج شکست های خودمون، برای پیروزی دوستان و انسانهای دیگه دعا کنیم.

و یه دونه از این مردها، میرزه به هزاران نامردی که همچین خصلتی رو نمیتونن در خودشون ببینن.

یکی مرد جنگی به از صد هزار...

راستی امروز روز بزرگداشت فردوسیه...

وقتی من پنجشنبه ی قبل، تو مراسم ختم همکار جوانمون که تازه رخت از این دنیای عجیب و غریب بربسته بود، رفتم، حالت عجیبی بهم دست داد.

مدام با خودم، به این موضوع فکر میکردم، که بعد از همه ی زرنگ بازیها و دوز و کلک هامون، آخرش چی؟؟؟

مگه نه اینکه عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد؟؟؟

پس چرا این همه دوری از انسانیت و محبت و صداقت؟؟؟

پس چرا این همه نزدیکی به دشمنی و مکر و دروغ؟؟؟

شاید این بار، ملک الموت خداوند بزرگ، تورشو جلوی پای من و شما پهن بکنه و ما دیگه فرصتی برای ابراز محبت و صداقت به همدیگه و دیگران رو نداشته باشیم...

شاید صدای سوت این فرشته ی خدا رو بزودی بشنویم و دیگه پلک بازمون و نتونیم ببندیم...

چرا تو همین ۹۰ دقیقه کار رو یکسره نکنیم؟

بیاین به خدا بگیم که خدایا!

آنکه افتاده به چاه گنه خود، چه کند؟

دست گیری کن از افتاده به چاهی، گاهی...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 22 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

به قول یکی از دوستای سابقم، شاد باشین...

 

همیشه نغمه ی شیرین تو نوای من است

هوای تازه ی دوری تو، هوای من است

همیشه یاد شب و گیسو و کمان ابروت

همیشه خاطره ی خوب تو، برای من است...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 22 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

تقدیم به همه ی اونایی که می فهمن...

 

در این دیده ی ما بر همه باز است هنوز

غم ما بر رخ آن جلوه ی ناز است هنوز

چه کنم با همه ی صبر و شکیبایی ما

یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 22 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

می خوام همه ی احساساتمو تو این اشعار به دوستای خوبم منتقل کنم.

کاش براتون دلنشین باشه...

 

باز کفر آمد و این خسته به ایمان نرسید

خشکی دیده ی دل آمد و باران نرسید

باز در غربت چشمان نگارم دیدم

جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید...

 

میم و حا...

نوشته شده در تاريخ 22 / 2 / 1389برچسب:, توسط میم و حا و میم و دال |

اینم یکی دیگه که دیروز گفتم.

اگه به دلتون نشست، نظر یادتون نره...

 

و باز هم، دل تنگ من و زمین و زمان

و باز شعله ی شمع فراق و شاپرکان

و باز غربت عشق و هر آنکه عاشق شد

و باز ناله ی مجنون و آه دخترکان...

 

میم و حا...

صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.